خرده روایت
شامل زاویه دید، فضاسازی و پرداختن به جزئیات، شخصیت پردازی و ... شرح کامل دهید:
من دانش آموزی هستم که در این مدت خانواده ام دچار مشکلات اقتصادی شده اند در امسال پدرم فوت کردخ و من در سختی و مشکلات زندگی خودم و خانواده ام غرق بودم من و مادرم و خواهر کوچک تر از خودم بعد از فوت پدرم رنج ها و مشکلات زیادی را کشیدیم ، اول مهر من همیشه با پدرم می رفتم اما حالا دستان مهر و محبت پدرم دیگر همراه و پشتیبانی من نبود روز اول مدرسه خودم به تنهایی رفتم وقتی که کلاس ادبیات بودم که در اولین روز های مدرسه نمره های بسیار پایینی می گرفتم تا اینکه یک روز بعد زنگ پایان مدرسه زده شد و من در حال جمع کردن وسایل خودم بودم که انقدر غرق افکارم بودم که ناگهان فهمیدم دست گرم و پرمهری پشت مرا نوازش میکند که هیچ وقت آن لبخند و مهر و محبتش را فراموش نمیکنم وقتی برگشتم دیدم که معلمان است او از من حالم را پرسید و او گفت که آیا من نیاز به کمک دارم ؟و من به اون که مطمئن است که می توانم نمره های خوبی بدست بیاورم ولی مشکل جای دیگری است و من به او تمام داستان را گفتم که معلمان دوباره با لبخندی به من گفت که حتما مادرم به مدرسه بیاید و با صحبت کند ، حالا چند ماه می گذرد و معلمان کمک های مالی بسیار زیادی به ما میکند و من هیچ وقت این لطف و توجه معلمان را فراموش نمیکنم او همیشه از وقت خود می گذشت و با من وقتی میگذارند و بسیار لطف و بخشش و شادی و اش را به ما هدیه میکرد همیشه من و خانواده ام را به آینده امیدوار میکرد و به خانه مان می آمد و بسیار ما را شاد میکرد او همانند فرشته ای بدون بال حامی و پشتیبان من و خانواده من شد.