داشبورد تیم های لیگ جت خراسان رضوی
داشبورد تیم ها
بوم های تفکر نقاد
مستند نگاری تیم ها
تمرین فهم روایت
محصولات روایی
تعداد کل تیم ها: 2773
تیم فدائیان رهبر
0
2
نام شهر:
گناباد
نام مجموعه:
پایگاه مقاومت بسیج فاطمیه بیلند
نام تیم:
فدائیان رهبر
کد تیم:
11533
مفهوم
کلان روایت
پیشرفت ایران
پیام
(تصویر ذهنی مطلوب)
علی رغم تمام محدودیت ها و دشمنی ها، ایران در عرصه های مادی و معنوی پیشرفت کرده است.
هدف:
(چرا می خواهیم روایت کنیم؟)
مقابله با روایت دشمن که به دنبال ایجاد تصویری است که ایران و نوجوان ایرانی نه چیزی هست و نه چیزی خواهد شد.
مضامین:
مضامین پیشرفت مادی: پیشرفت علمی، پیشرفت نظامی، پیشرفت صنعتی و ...
مضامین پیشرفت معنوی: نوع دوستی، امنیت، تحکیم خانواده، دینداری و ...
سوژه
کشف و انتخاب سوژه:
درباره چه چیزی می خواهیم روایت کنیم؟ شرح دهید:
اولین کتابخانه عمومی که در روستای بزرگ ما تأسیس شده و مخاطبان زیادی را به خود جلب کرده است. این کتابخانه عمومی امتیازات ویژه ای نسبت به باقی کتابخانه های خصوصی روستا دارد که کتابخوانی را برای مردم روستا بخصوص جوانان اسان تر و شیرین تر کرده است.
مخاطب
مخاطب هدف
چه کسانی مخاطب هدف روایت هستند؟ مخاطب هدف را توصیف نمایید:
همه مردم روستا می توانند مخاطب باشند اما مخاطب اصلی این روایت کودکان و نوجوانان در حال تحصیل و والدین ایشان می باشند که نیاز بیش تری به کتاب و کتابخوانی دارند.
روش
رویداد
موقعیت، زمان و مکان خلق روایت را شرح دهید:
تأسیس کتابخانه ملامحمد جعفر طبیب بیلندی حدود 10 سال پیش آدرس کتابخانه :خیابان دانش جنب مسجد جامع علیا بالا روستای بیلند
قالب روایت
یکی از چهار قالب ذیل را انتخاب نمایید:
متن کوتاه
توزیع و انتشار
کانال های توزیع و بستر انتشار روایت خود را شرح دهید:
در همایش هاو تجمعات بزرگ روستائیان در قالب دعوتنامه برای مخاطب
گروه های هم اندیشی روستا ی بیلند و کانال های اختصاصی روستا در پیام رسان های مختلف
خرده روایت
شرح و پرداخت روایت
شامل زاویه دید، فضاسازی و پرداختن به جزئیات، شخصیت پردازی و ... شرح کامل دهید:
زاویه دید :یکی از مخاطبین کتابخانه کودکی مشتاق کتابخوانی که اولین بار با این مکان فرهنگی آشنا شده است می خوای با هم بریم کتابخونه عضوت کنم؟ سوالی که خواهر بزرگتر از کودک پرسید به طور همزمان صد ها سوال گوناگون در ذهن کودک ایجاد کرد. کتابخونه کجاست؟ عضو یعنی چی؟ اصلا میخوام بریم اونجا چیکار کنیم؟ دست در دست خواهر بزرگتر با 2 هزار تومانی که با التماس از مادرشان گرفته بودند کوچه را طی کرده و به سمت آن ساختمان زیبا رفتند. ساختمانی با اجر سفال های قهوه ای و نمای زیبای سنتی که کودک قبلا آن را دیده بود. این ساختمونه که از مامان می پرسیدم چیه و برا چی میسازنش؟ کتابخونه بوده؟؟؟ وارد کتابخانه شدند دو طرف ورودی گل های محمدی کاشته بودند و نهال هایی که معلوم بود چند روزی بیشتر نیست که کاشته شده. پرده های قرمز کتابخانه چشم ها را به خود جذب می کرد. آفتاب تند می تابید. درب اصلی را که باز کردند خانمی که روبروی درب بود به ایشان سلام کرد. خانمی لاغر اندام و عینکی با خودکاری که در دستش می چرخاند روبروی درب اصلی پشت میز نشسته بود و منتظر اعضای جدیدی بود که برای ثبت نام وارد اولین کتابخانه روستا می شدند و با ذوق و شوق می پرسیدند : یعنی از هرکدوم از این کتابا که بخوایم می تونیم برداریم؟؟ خانم کتابدار :فقط 6 کتاب. اسمت چیه؟؟ با این سوال خانم کتابدار رشته ی افکار کودک پاره شد. _فاطمه _خب فاطمه خانم مشخصات رو بگو تا برات کارت عضویت صادر کنم...... بعد از ثبت نام خانم کتابدار به کودک اجازه داد که یک کتاب به امانت بردارد. اولین کتاب که به چشمش خورد را برداشت.«روباه مکار» و با شوق و ذوق فراوان کتاب را به کتابدار داد تا ثبت کند. کودک همان لحظه تصمیم گرفت مانند ملا محمد طبیب (که نامش را سر در این کتابخانه نصب کرده اند) با کتاب خوانی تبدیل به دانشمند بزرگی شود. از آن زمان، 10 سال می گذرد. کودکان زیادی مانند شخصیت داستان ما که تا به حال آن همه کتاب یکجا ندیده بودند هر روز بعد از مدرسه همگی با هم به سمت کتابخانه می روند تا کتاب هایی به لیست کتاب های خوانده شده خود اضافه کنند. هم اکنون این کتابخانه مقر نوجوانانی است که عاشق کتاب اند. دانشمندان آینده ایران زمین