داشبورد تیم های لیگ جت خراسان رضوی
داشبورد تیم ها
بوم های تفکر نقاد
مستند نگاری تیم ها
تمرین فهم روایت
محصولات روایی
تعداد کل تیم ها: 2773
تیم دختران آفتاب
0
3

نام شهر: مشهد
نام مجموعه: عاصمی
نام تیم: دختران آفتاب
کد تیم: 10010

مفهوم

کلان روایت

پیشرفت ایران


پیام
(تصویر ذهنی مطلوب)

علی رغم تمام محدودیت ها و دشمنی ها، ایران در عرصه های مادی و معنوی پیشرفت کرده است.
هدف:
(چرا می خواهیم روایت کنیم؟)

مقابله با روایت دشمن که به دنبال ایجاد تصویری است که ایران و نوجوان ایرانی نه چیزی هست و نه چیزی خواهد شد.


مضامین:
مضامین پیشرفت مادی: پیشرفت علمی، پیشرفت نظامی، پیشرفت صنعتی و ...
مضامین پیشرفت معنوی: نوع دوستی، امنیت، تحکیم خانواده، دینداری و ...



سوژه

کشف و انتخاب سوژه:

درباره چه چیزی می خواهیم روایت کنیم؟ شرح دهید:

در مورد مردم مظلوم فلسطین و برخورد وحشیانه ی سربازان اسرائیلی با غیر نظامیان

مخاطب

مخاطب هدف

چه کسانی مخاطب هدف روایت هستند؟ مخاطب هدف را توصیف نمایید:

انسان هایی که در پی جست و جوی حقیقت جنگ غزه هستند

روش

رویداد

موقعیت، زمان و مکان خلق روایت را شرح دهید:

غزه_سال2023
قالب روایت

یکی از چهار قالب ذیل را انتخاب نمایید:

متن کوتاه
توزیع و انتشار

کانال های توزیع و بستر انتشار روایت خود را شرح دهید:



خرده روایت

شرح و پرداخت روایت

شامل زاویه دید، فضاسازی و پرداختن به جزئیات، شخصیت پردازی و ... شرح کامل دهید:

ما در خانه بودیم و بولدوزر صهیونیست ها پشت سرمان، در حالی که پشت سر ما بود همه چیز را خراب میکرد و زمین ها را میکند، ما ترسیدیم و بیرون آمدیم و خود را تسلیم کردیم در همان لحظات اول دیدیم که سربازان اسرائیلی در خانه مجاور ما حضور داشتند. آنها اسلحه هایشان را به سمت ما نشانه گرفتند ما با خودمان وسایل ،کیف ، موبایل و پول داشتیم که گفتند همه را زمین بگذارید، بعد از آن از پدرم خواستند که وسایل داخل کیف را بیرون بریزد تا ببینند چه چیزی داخل آن است، پولها و موبایل ها را جدا کردند و ما را با خود بردند و خانم هارا رها کردند و به آنها گفتند بروید. مارا به جایی بردند که پر از گل و لای بود، دست های ما را با سیم بستند و دمر بر روی زمین خواباندند، نمی توانستیم به هیچ طرف نگاه کنیم. بعد از آن ماجرا مارا به جای دیگری بردند و شکنجه دادند و با قنداق سلاح مارا می زدند و به ما دشنام میدادند، پنج روز مارا شکنجه دادند از پنجشنبه تا سه شنبه... نه آبی آنجا بود و نه غذایی و نه حتی دستشویی مارا در کیسه های برنج می خوابند تا نتوانیم استراحت کنیم روزی که ما ازاد شدیم ساعت 4 صبح ما را از خواب بیدار کردند و چشم ها و دست هایمان را بستند و به سمت اتوبوس بردند ، اتوبوس نبود ماشین یاری بود ، سرعت می گرفت و یکدفعه ترمز می کرد و ما روی همدیگر میوفتادیم، در همان حال روی ما آب سرد می پاشیدند